ستاره حمیدی - روان درمانگر پویشی

ستاره حمیدی - روان درمانگر پویشی

درمانگر اختلالات اضطرابی - افسردگی - وسواس و..... http://setareh-hamidi.ir/
ستاره حمیدی - روان درمانگر پویشی

ستاره حمیدی - روان درمانگر پویشی

درمانگر اختلالات اضطرابی - افسردگی - وسواس و..... http://setareh-hamidi.ir/

زمان خیانت به همسر خود چه احساسی داری؟

نویسنده: جنیس آبراهامز اسپرینگ

مترجم: مرجان فرجی


 برداشت مردان و زنان از رابطهی نامشروع همسرشان با هم متفاوت است و همین تفاوت به نوبهی خود واکنشهای عاطفی مربوطه را تحتالشعاع قرار میدهد. مهم آن است که از کل‎‎گویی بیش از حد بپرهیزیم. چیزی که در مورد عدهای صادق است، ممکن است شامل حال عدهای دیگر نباشد. اما شواهد حاکی از آن است که اکثر مردم لااقل به طور نسبی به روشهای جنس وابسته از خود  واکنش نشان میدهند. آگاهی نسبت به این اجبارهای زیست شناختی و فرهنگی، سوای عدم دقت یا تغییرپذیری آنها، واکنش شمانسبت به رابطهی نامشروع توجیه کرده باعث میشود کمتر احساس حماقت و تنهایی کنید. به علاوه، کمک میکند تا همسرتان بهتر شما را درک کند.


در کل، زنها بیشتر سعی دارند رابطهی زناشویی خود را از نو ترمیم کرده آن را زنده نگه دارند؛ در حالی که مردها تمایل به خاتمهی آن داشته و به دنبال جانشین میگردند. زنها بیشتر به افسردگی روی میآورند و بر سر و روی خود میزنند و به جان خود میافتند؛ در حالی که مردها با گرایش به عصبانیت بیشتر مایلند ـ حتی در رؤیا هم که شده ـ به طور بیرحمانهای به دیگران بپرند و خشم و عصبانیت خود را سر آنها خالی کنند. زنها رابطهی نامشروع همسرشان را بیشتر به بیلیاقتی خود و مردها به عدم کفایت جنسی خود نسبت میدهند. زنها در مورد اهمیت رابطهی پنهانی همسرشان مبالغه میکنند و بهبودی وضع روحی آنها مدت بیشتری طول میکشد؛ در حالی که مردها رنج روحی خود را به مقولات جداگانهای دستهبندی کرده خیلی زود عنان زندگی خود را به دست میگیرند.


تفاوت شمارهی یک:

زنها سعی دارند رابطهی زناشویی خود را حفظ کنند؛ مردها راه خود را کج کرده متواری میشوند.
زنها: «شاید بتوانیم حلش کنیم

مردها: «بیخودی به خودت زحمش برگشتن نده

وقتی همسر زخم خورده یک زن است، احتمال بیشتری وجود دارد که در جهت حفظ رابطهی زناشویی خود تلاش کند. ـ تا اندازهای به این دلیل که فرهنگ به او آموخته است دیگران را خرسند و خود را محروم سازد. یک مرد به این گرایش دارد که از دست رفتهها را از ذهنش حذف کرده و به دنبال جانشین بگردد ـ جانشینی که بتواند عشق و توجهی که خود را لایق آن احساس میکند، نثارش کند. نوعاً، زنها وقتی مرزهای عاطفی خود را مورد تجاوز میبینند، خود را سرکوب کرده زبان به دندان میگیرند یا احساسات خود را مخفی میکنند. آنها که به خاطر حفظ هماهنگی ظاهری تحت فشار قرار دارند، غالباً خود اصیل و ندای درونی خود را که فریاد برمیآورد: «خواستهی من بیشتر از اینهاست» خفه میکنند. اجتماع ما این پیام را ابلاغ میکند که وظیفهی زن ـ و ملاک ارزشمند بودن او از دید خودش ـ آن است که پیوندهای خود را با دیگران حفظ کند. در یک مطالعهی جالب وقتی از دختران حدوداً هشت ساله سؤال شد: «احساستان دربارهی بدرفتاری پسرها با شما چیست؟» خیلی خوب میدانستند که خشمگین میشدند و صراحتاً حرف دلشان را میزدند، اما وقتی همین سؤال برای همین دختران در سن دوازدهسالگی مطرح شد، جواب دادند: «نمیدانم» انبوهی از پژوهشهای مستند و موفق نشان میدهد که هم چنان با بالا رفتن سن، بسیاری از زنان وقتی ناحقی یا بدرفتاری میبینند، کمتر به شم خود اعتماد میکنند. اگر به عنوان یک زن نتوانید تصدیق کنید که خیانت پدر یا مادر به زندگی زناشویی گریبانگیرتان شده و دارد به شما هم لطمه میزند، اگر از این پرهیز دارید که با صراحت و قدرت احساسات منفی خود را بیان کنید، چون بودن در کنار همسر را ترجیح میدهید، اگر از خط و نشان کشیدن و نسق گرفتن میترسید، میتوان گفت خوب تربیت شدهاید.

دلیل دیگری که بسیاری از زنان به دنبال حفظ روابط خود ـ حتی روابط به افتضاح کشیده و درب و داغان خود ـ هستند، این است که به زعم آنان تنها امکانی که پیش رو دارند، زندگی در تنهایی است؛ چیزی که خیلی هم از آن وحشت دارند. در مطالعهی مشهوری که با همکاری دانشگاههای هاروارد و یل در سالهای 1986 در زمینهی ازدواج صورت گرفت، بنت، بلوم و کاریگ با اعلام اینکه مردان مجرد، زنان را در حالتی از وحشت فرو بردند. با این همه، سوزان فلادی بعدها در سال 1991 خاطر نشان کرد که هر چند این آمار بیاندازه مبالغهآمیز است، اما آنها حالتی از هول به ازدواج ایجاد کردند که تا به امروز به قوت خود باقی است؛ به طوری که زنان بر این باورند که شانس ازدواج پس از سن چهلسالگی صفر است.

زنان مطلقه بیش از مردان مطلقه از نظر اقتصادی در تنگنا قرار میگیرند؛ تا حدی به این دلیل که آنان در پرورش بچههای خردسال خود مسئولیت بیشتری قبول میکنند و تا حدی به این خاطر که شوهر سابق آنها احتمالاً بیشتر به پرداخت عوارض اتومبیل بها میدهد تا به اجرای تعهدات حمایت از فرزند خود. زنان مطلقه هم، مثل همهی زنان، بیشتر به اشغال پستهای سطح پایین گرایش داشته در مقایسه با مردان همکار حقوق کمتری دریافت میکنند. همین دلایل واقعبینانه به تنهایی برای توجیه اصرار زنان بر حفظ زندگی زناشویی فعلیشان کافی است.

مردها ـ که عرفاً از نظر مالی تأمین بوده و بیشتر از این بابت خاطر جمعند که همسر دیگری اختیار میکنند ـ به احتمال کمتری همسر به انحراف کشیده شدهی خود را تحویل میگیرند و از آن جا که کمتر اتفاق میافتد خود را بر حسب موفقیت یک رابطه تعریف کنند، غالباً این احساس را دارند که در صورت به هم خوردن این رابطه چیزی از دست نمیدهند. زنان بیشتر دندان روی جگر میگذارند و سوختن و ساختن را ترجیح میدهند، در حالی که مردها فرار را بر قرار ترجیح میدهند و در واقع با از یاد بردن و محو کردن منبع آلام روحی خود، بر ضایعهی خیانت همسر فایق میآیند.


تفاوت شمارهی دو:

زنها زانوی غم به بغل میگیرند و مردها خونشان به جوش میآید.

زنها: «من در مهمترین رابطهی موجود در زندگیام شکست خوردم

مردها: «اگر دستم به معشوق زنم برسد، میکشمش

واکنش زنها نسبت به رو شدن خیانت همسرشان این است که معمولاً بر سروکله خودشان میزنند، در حالی که مردها عصبانی میشوند و بیشتر مایلند حساب رقیب را برسند ـ حتی در ذهن خودشان هم که شده ـ مسببین رنج روحی خود را گوشمالی دهند.

طبق آمار به دست آمده توسط گروه ضربت ملی اتحادیه روانشناسی آمریکا زنها به نسبت دو برابر مردان دچار افسردگی بالینی میشوند. به این دلیل که اولاً زنها بیشتر مایلند نوک تیز انتقاد را به جای دیگران به سمت خود متوجه کنند؛ ثانیاً، زنها بیشتر خود را بر حسب ارتباطشان با دیگران تعریف میکنند و ارزشمند بودن خود را با دوست داشته شدن برابر میگیرند. وقتی رابطهای به روغنسوزی میافتد یا ناکام میماند، یک زن به احتمال بیشتری به افسردگی روی آورده خود را تحقیر شده احساس میکند و این نه فقط به خاطر از دست دادن شوهر، که به خاطر از دست دادن خویش است.

اگر شما یک مرد باشید، بر عکس به احتمال بیشتری خشم خود را متوجه همسرتان یا معشوق او میکنید. مردان پرخاشجو غالباً مجبورند جلوی رفتارهای خشونتآمیز خود را بگیرند؛ اما حتی تیپهای کنشپذیر و درون‌گرا هم در رؤیاهای بیداری خود به «دشمن» حملهور میشوند. به هر حال همین خشم به شما اجازه میدهد خود را قدرتمند و در کنترل احساس کنید و از احساسهای پریشان کنندهای چون شرمساری و خود تردیدی دوری بجویید. بعضی از شما به جای رویارویی با این حقیقت دردناک که دلیل به انحراف کشیده شدن همسرتان ناخشنودی شدید او نسبت به شما بوده است، ترجیح میدهید همسرتان را قربانی سوء استفادهی معشوقی خودخواه بدانید.

تفاوت شمارهی سه:

زنان به عنوان «همسفر راه و شریک زندگی» و مردان به عنوان «معشوق» احساس بیکفایتی میکنند.
زنها: «من به اندازهی کافی خوشایند نیستم. نمیتوانم شوهرم را خرسند کنم

مردها: «آلت تناسلی من زیادی کوچک / بزرگ است. زیادی لفتش میدهم یا زیادی تند میروم. نمیتوانم زنم را ارضا کنم

دیوید باس در مطالعات خود به این نتیجه رسید که زنها بیشتر از درگیری عاطفی شوهرشان با زنان دیگر و مردها بیشتر از درگیری جنسی زن خود با دیگران دچار تشویش خاطر میشوند. او با قرار دادن چند الکترود بر روی سر مردها و زنها متوجه شد که وقتی مردها زن خود را در حال آمیزش جنسی با مردان دیگری تصور کردند، به تعریق افتادند و بلافاصله ضربان قلبشان بالا رفت. وقتی آنها زن خود را در بند عشقی افلاطونی با مرد دیگری تصور کردند، آرامتر شدند، ولی کاملاً به سطح عادی خود برنگشتند. پاسخ زنها بر عکس بود: وقتی بیوفایی عاطفی همسرشان را مجسم کردند، علائم زجر فیزیولوژیک آنها شدیدتر از زمانی بود که آنها را در حالت خیانت جنسی مجسم کرده بودند.

شمای زن احتمالاً خیانت شوهرتان را به وجود عیب یا کمبود خود به عنوان یک انسان ـ و نه صرفاً به کارآیی ضعیف و نامطلوب خود در رختخواب ـ نسبت میدهید. احتمالاً فکر میکنید همسرتان نه فقط برای شهوترانی، که برای «عشق» به زن دیگری رو آورده است و کشش و جذابیت آن زن چیزی فراتر از جذابیت ظاهری بوده است. در نتیجه ممکن است حتی بیشتر از شوهرتان آن رابطه را بزرگ جلوه دهید. وقتی شوهرتان با پافشاری میگوید: «من هرگز زن دیگری را جز تو دوست نداشتم، من هیچ وقت نخواستم پیوند زناشوییمان را از هم بپاشم و این رابطهی لعنتی هیچ ارزشی برایم نداشت»، این حرف به این راحتیها به خرجتان نمیرود و یک خروار وقت صرف میکنید تا موضوع را درک کرده به حرفهایش اعتماد کنید، اما شاید بدتان نیایدکه او را راستگو بدانید.

شمای مرد فکر میکنید زنتان برای شهوترانی به شما خیانت کرده است؛ تصوری که باعث میشود خود را مسدود و از نظر جنسی بیکفایت قلمداد کنید و احتمالاً نسبت به همسرتان یا معشوقش خشونت به خرج دهید. مردها بیشتر مایلند از مقولات غیر جنسی روابط خود (از قبیل مصاحبت و صمیمیت و ) که بیش از هر چیزی مورد توجه همسرشان است ـ چشم بپوشند و زیاد آنها را جدی نگیرند. اگر میخواهید زندگی زناشوییتان را از مهلکه نجات دهید، باید از همسرتان بپرسید در رابطهای که با او دارید، چه کمبودی حس میکند، گمشدهاش چیست و دقیقاً از دست شما چه کار برمیآید که احساس کند دوستش دارید و قدرش را میدانید.

تفاوت شمارهی چهار:

 زنها دائماً در ذهنشان با موضوع کلنجار میروند و مردها سر خود را به چیز دیگری گرم میکنند.
زنها: «نمیتوانم به معشوقهاش فکر نکنم

مردها: «هیچ خوش ندارم دربارهی رابطهی نامشروع او فکر کنم

از آن جا که برداشت زن از خودش با موفقیت او در صمیمیترین روابطش پیوندی بسیار نزدیک دارد، او بیش از یک مرد به وسواسهای فکری دربارهی رابطهی نامشروع همسرش رو آورده و به احتمال بیشتری بر روی فریبکاری و نیرنگبازی همسرش انگشت میگذارد و در این راه تا سر حد حذف هر موضوع دیگری تا حد نبوغ پیش میرود. در این فرآیند، او از دست دروغهای شوهرش بیشتر عصبانی میشود و برای مدت طولانیتری بدگمان باقی میماند. او با مرور فعالانهی جزئیات رابطهی خیانت بار همسرش، مرتباً روی زخم او میکند و جوّ بیاعتمادی را زنده نگه میدارد.

مردها، بر عکس، به جای نشخوار ذهنی دربارهی خیانت همسرشان، وقت بیشتری را صرف درگیری در فعالیتهای جسمانی می‎‎کنند تا خود را مسلط و ورزیده احساس نمایند. ظاهراً مردها بهتر میتوانند ناراحتی خود را حلاجی کرده و ـ اغلب با اختیار کردن جانشینی برای همسر خیانتکار خود ـ گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
آیا این تفاوتهای جنسی واقعاً بر نحوهی واکنش شما در برابر رابطهی غیر مجاز همسرتان تأثیر دارد؟ آیا مثلاً شما مردها میتوانید به اندازهی زنها احساس افسردگی کنید و خود را به باد انتقاد بگیرید؟ یا آیا شما زنها میتوانید مثل مردها مدام ذهنتان را با کارآیی جنسی خود مشغول کنید؟

در پژوهشهای جاری، الگوهای مختص به جنس شناسایی گردیدهاند، اما این بدان معنا نیست که این الگوها کاملاً اختصاصیاند؛ در واقع گاه عکس قضیه صادق است. چه، زنان خیانت دیدهای که خشم خود را با چنگ و دندان به نمایش بگذارند کم نیستند. اوری پید وقتی در دو هزار و اندی سال پیش از این، داستان مدیا را ـ زنی طرد شده که برای انتقامجویی از خیانت شوهرش، خون فرزندان خود و معشوق شوهرش را ریخت ـ قلم میزد، به این موضوع واقف بود. زمان را 2400 سال به جلو بکشید.


به همین نحو، در مورد پاسخ یک مرد خیانت دیده هم خیلی نامعقول و بیمعناست اگر بگوییم هیچ به خیانت همسرش فکر نمیکند و هیچ اقدامی برای بازگرداندن همسرش انجام نمیدهد. هیچ پاسخ منفردی متعلق به یک جنس نیست؛ تفاوتهای جنسی مطرح شده در این قسمت صرفاً به منظور کمک به شما و همسرتان بوده است تا در این لحظات دشوار و غیر قابل تحمل بتوانید دورنمای کاملتری نسبت به رفتارهای یکدیگر داشته باشید. شما چه زن باشید چه مرد، صدمات پیچیده و عمیقی را متحمل شدهاید.

به قول امرسون، موفقیت در این است که بتوانید ضایعهی خیانت همسرتان را از سر بگذرانید و از آن جان سالم به در ببرید. البته تا جایی اقدام تا همین حد کافی است، اما حالا وقت آن است که پا را از این حد فراتر گذاشته شفا پیدا کنید. در شروع این فرآیند، شما همسر زخم خورده، لازم است به خود بقبولانید که پاسخ عاطفی اولیه، یعنی پاسخ افراطی،‌ خود محروم کننده و از روی استیصال شما کاملاً طبیعی و قابل درک بوده است و یا حداقل با توجه به امکانات و همین طور شدت و وسعت لطمهی روحی شما بهترین پاسخی بود که در آن لحظه از دستتان برمیآمد. لازم است برای از دست دادن هویت اصیلتان خود را ببخشید و از درون به بازسازی خود بپردازید. بعلاوه، برای استحکام بخشیدن دوباره به رابطه با همسرتان، لازم است با پاسخ او نسبت به رابطهی نامشروع، بدون توجه به میزان تفاوت آن با پاسخ خودتان، کنار بیایید.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ابوالفضل سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ http://fam.blogsky.com


سلام . وبلاگ جالبی داری . اگر مایل به تبادل لینک باشی می تونی منو با عنوان دانلود رایگان لینک کنی .بعد خبر بده که من با چه عنوانی لینکت کنم

باسلام و احترام

دوست عزیز وبلاگ شما را اد کردم با نامی که ذکر نموده بودید .
وبلاگ اینجانب را با نام ( درمان اختلالات یادگیری ) ادر نمایید.

باسپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد